نیم تاج سلماسی
نیم تاج سلماسی
شاعره ای بدون دفتر و دیوان
رضا همراز
شهر سلماس به لحاظ تاریخی و پنانسیلهای کشاورزی ، یکی از شهرهای مستعد آذربایجان می باشد که در تاریخ معاصر بلایا و مصائب ارضی و سماوی بی شماری را نیز شاهد بوده است . وجود دانشمندان ، شاعران و بزرگان چندی آوازه این شهر را توانسته به بیرون از مرزها نیز ببرد .
یکی از بزرگان و نو اندیشان سلماس که زمانی نام و آوازه اش شهره در آفاق گردیده بود مرحومه نیمتاج خانم سلماسی بود که با به یادگار گذاشتن تنها دو قطعه شعر توانست نام نامی خود را به تاریخ حک نماید . این بانوی بزرگوار در سال 1285 شمسی یعنی سالی که فرمان مشروطیت امضاء گردید در یکی از روستاهای سرسبز لکستان - سلماس به نام « سلطان احمد» از پدری یوسف نام و مادری نرگس معروف به « آغا خانم » دیده به هستی گشود . چنانکه نوشته اند « پدرش مسعود لکستانی مشهور به مسعود دیوان در حمله اشرار و قشون اسماعیل آقا سمیتقو به لکستان سلماس فرمانده مدافعان روستای قره قشلاق بود . عاقبت پس از مدتی مدافعه و مقاومت برای اینکه به دست دشمنان نیفتد خودکشی نمود » نیمتاج خانم در دامان چنان پدری نشو و نما یافت و چون خود در هجوم اشرار و یاغیان اسماعیل آقا سمیتقو و جلو های مهاجم شاهد و ناظر بود و از دستش چیزی بر نمی آمد نهایتاً به سرودن اشعار کفایت نمود . آن هم چه اشعار آبداری که در کمترین زمان ممکن دست به دست گشت و اکثر روزنامه ها به چاپ و نشر آن اقدام نمودند . مثلاً شعر معروف وی به مطلع :
من رضا همراز صاحب این وبلاگ تاکنون حدود پانصد مقاله بلند و کوتاه به دو زبان ترکی و فارسی نوشته ، در چندین کنگره حضور یافته ،چندین کتاب ام چاپ و نشر شده اند و چندین کتاب چاپ نشده و یا آماده چاپ دارم .ایمیل من چنین هست: