انجمن حقیقت تبریز
انجمن حقیقت تبریز
رضا همراز
هنوز در
خانهی پدری در محله «حامبال قبری» خیابان دوهچی تبریز هستم. در خانهی پدری که
امروزه نزدیک به نود سال سن دارد. پدرش از مجاهدین ستارخان بود و منزلشان دیوار به
دیوار ستارخان در امیره قیز. پدرم چه حکایتها که از جوانمردی ستارخان به نقل از
عمویش مرحوم حاج هاشم لک و پدر خود همه روزه در منزل بازگو نمیکند! ما زبان بستهها
نیز از همان کودکی با شنیدن این رشادتها به این گرد آزادی دل بستیم و در دنیای
کودکانه خود پرس و جوها می کردیم.
شاید از این رو بود که من از دوران نوجوانی عکسی از ستارخان را به دهلیز نصب کرده
بودم و همه روزه همین که از منزل برای تحصیل یا بعدها کار بیرون می رفتم روبروی
پرتره ستارخان قرار می گرفتم و چشمم در مقابل غربت چشمانش قرار می گرفت و سبز می
شد. آخر این ستار چه کسی است که کوچک و بزرگ، مسلمان و نامسلمان، بیگانه و آشنا دوستش
دارند؟ همه در مقابل نام و یادش سر تعظیم فرو میآورند. این عشق و علاقه تا جایی
میرسد که گاهی سخنانش را نیز تحریف و به سود خود می کنند. مانند سخنرانی ستارخان
در انجمن حقیقت که جایی به صورت من می خواهم هفت کشور در زیر بیرق امیر المومنین و
در جایی دیگر… بیرق حضرت ابوالفضل و در جایی پرچم ایران و در جایی چه می دانم چهسان
مثله و مسخ می کنند. اگر قسمتی از این تحریفها غیر عمدی هستند بدون شک قسمتی نیز
عمدیاند که ذیلا توضیح داده خواهد شد .
آنروز همین که شاید برای هزارمین بار از محلهی «سامان میدانی» وارد محله ایریلوها
میشدم با «حقیقت»ی دیگر آشنا شدم. کوچهی حقیقت، انجمن حقیقت، کافه ی حقیقت، مسجد
حقیقت، گرمابهی حقیقت . آخر این «حقیقت» مگر واقعیت دارد! …
***
انجمن حقیقت تبریز یکی از انجمنهای مهم و ناشناخته انقلاب مشروطیت بود که در
تبریز برپا گردیده بود. این انجمن در شهر کهنسال تبریز مابین سامان میدانی و امیرهقیز
به همت اشخاص ذیل تاسیس و به فعالیت پرداخته بود:
حاج میرزا علی اکبر مجاهد؛
میر آقا حسینی؛
کربلائی حسین آقا فشنگچی؛
میرزا محمود اسکویی؛
مشهدی میرزا علی؛
حاج اسمعیل امیر خیزی و …
بنا به تقریرات مرحوم امیرخیزی که خود از اعضا و موسسین انجمن حقیقت بود « بلاخره
] انجمن حقیقت[ مرکز عملیات ستارخان و سایر مجاهدین گردید و ستارخان نیز عضویت
افتخاری این انجمن را داشت که به معرفی مرحوم میر آقا حسینی و این بنده به عضویت
پذیرفته شده بود.» ۱
مرحوم ملکزاده مورخ معاصر و مصنف تاریخ انقلاب مشروطیت ایران در مورد ستارخان و
دلبستگی وی به انجمن حقیقت می نویسد: « … دستهی دیگر با یک عراده توپ راه محله
امیرخیزی را پیش گرفته و انجمن حقیقت را بزور اشغال کردند و سپس خود را به مسجد
ایریلوها که یکی از سنگرهای محکم ملّیون بود رسانیدند و چند تیر توپ در میان
مدافعین مسجد خالی کردند . فرو ریختن قسمتی از بنا و گرد و خاک و کشته شدن چند نفر
از مجاهدین؛ محافظین آن دژ محکم را به وحشت انداخت و پس از مقاومت مختصری راه فرار
را پیش گرفتند و سنگر مسجد که از نظر دفاع و استراتژیک کمال اهمیت را برای مشروطه
خواهان داشت به دست قشون استبداد افتاد. بلافاصله خبر این شکست به ستارخان رسید و
او بلادرنگ با عدهای مجاهد و یک توپ به طرف مسجد روانه شد و اول کاری که کرد این
بود که دستور داد با توپ دیوار مسجد را خراب کنند و چون یکی از دیوارهای مسجد رو
به ویرانی گذارد و فرو ریخت راه برای دخول به محوطهی مسجد آسان شد و ستارخان موفق
شد با یک یورش دیوار مسجد را تصرف کند و کسانی را که در مسجد بودند تارومار نماید؛
در این زد و خورد عده ی زیادی از مستبدین مقتول شدند و سایرین پا به فرار گذاردند
»۲ مرحوم امیرخیزی ادیب و مجاهد معروف که خود از
اعضای انجمن حقیقت و منشی ستارخان بود در مورد اهمیت این انجمن و حضور پاخیتانوف
در آنجا می نویسد: «پاخیتانوف که رل خود را راجع به خیابان خوب بازی کرده بود بدان
خیال افتاد که نسبت به محلهی امیرخیز نیز همان بازی را از سر گیرد ولی ملتفت شد
که با وجود ستارخان نمیتواند مردم را تهییج کند، ناچار شد که با خود ستارخان وارد
مذاکره شود و به مشارالیه پیغام داد که فردا به ریش سفیدان محله نیز اطلاع دهید که
من سخنرانی دارم. می خواهم به شما و سایر آقایان بگویم و تصور میکنم که بتوانیم با
مذاکره با آقایان این اختلاف حاصل در بین دولت و ملت را به وجه احسن رفع کنیم.
ستارخان جواب موافق داد و چند تن از سران محله را برای فردای آن روز دعوت کرد .
فردا در ساعت مقرر پاخیتانوف به انجمن حقیقت که مرکز فعالیت ستارخان بود آمد و
وقتی که از در وارد سالون شد به ستارخان دست داد و گفت تو مرد دلیری هستی و من شخص
شجاع را دوست دارم. پس از صرف شربت و شیرینی پاخیتانوف مشغول صحبت شده قدری از
مفاسد جنگ و محاسن صلح و صفا سخن راند و بالاخره گفت شما نیز دست از جنگ بردارید و
راه مسالمت پیش گیرید؛ من خودم از دولت تقاضا میکنم که شخص شما را مورد توجه قرار
داده و درجهیی که مناسب مقامتان باشد برای شما معین کند و بیرقی هم میدهم که در
محل مناسب بزنید و بیرقی دیگر هم به شخص شما میدهم که به درب خانهی خود نصب
کنید؛ ستارخان همین که این سخن شنید روی صندلی راست نشست و گفت: جناب قونسول من می
خواهم هفت دولت زیر سایهی بیرق امیر المومنین باشند؛ شما می خواهید من زیر بیرق
روس بروم! هرگز چنین کاری نخواهد شد. پاخیتانوف چون این حرف را از ستارخان شنید
سخت بر افروخت و دیگر چیزی نگفت و برخاست و رفت .»۳
پس بیجهت نیست که مرحوم جورابچی تبریزی وقایع نگار گمنام مشروطه در ضمن
یادداشتهای ارزشمند خود از انجمن حقیقت به عنوان خانهی ستارخان یاد می کند. ۴
همچنین آن مرحوم در مورد انجمن حقیقت و جانفشانیهای مجاهدین مشروطه ذکر میکند که
« پیش از آمدن عینالدوله ستارخان یک بیرقی در بام انجمن بلند نمود و حسین خان
باغبان محافظهی انجمن مینمود. جوان رشیدی بود. چند دفعه هم هجوم آورده که این
بیرق را از انجمن بردارند، نتوانستند؛ علم مشروطه را ستارخان بلند نمود. نصرالله
خان شاهسون هم به تبریز آمد. از همه جا می آمدند. اسم بابی شنیده که مال و جان
اینها حلال است؛ هر کس تفنگ نداشت با چوب آمده بود. به قدر ده هزار قشون دولتی یا
زیادتر جمع بودند. این شاهسون ها هم با جمعیت قرهداغی و شتربانی روی به امیرخیز
آوردند. آن روز یک جنگ عظیم شد. تا انجمن امیرخیز ] حقیقت[ که ستارخان آنجا بود،
رسیده بودند باز به آنها شکست دادند. از قرار تقریر کسانی که آنجا بودند جمعیت
زیادی مقتول و زخمدار و مجاهدین قدری آنها را تعاقب نموده باز به سنگرهای خود شان
مراجعت نمودند .» ۵
به هنگام ارسال مراسلات از طرف مسئولین امر انجمن حقیقت نیز همیشه در سر لوحه بوده
و بسان انجمن بزرگ و معروفی چون تبریز مورد توجه قرار میگرفت. به عنوان مثال در
زیر تلگرافی است رمز از تبریز که به قزوین مخابره شده بوده تا به تهران ارسال شود
و گیرنده آن را برای مستشارالدوله فرستاده این نحو ارسال تلگراف حکایت از آن دارد
که آزادی خواهان تبریز با وکلای خود در تهران از ترس باز بینی تلگرافها به وسائل
غیر مستقیم متوسل میشده اند …
«به عموم اهالی غیور ولایات و ایالات ممالک محروسه ی ایران دامت توفیقاتهم .
از قراری که خبر می رسد در طهران مذاکرهی صلح در میان است. عموم ملت آذربایجان
متفق الکلمه ایستادگی دارند. که بعد از این امکان ندارد زیر بار سلطنت محمد علی
میرزای عهد شکن و مخالف کلام ا… مجید برود. معلوم عموم برادران ایرانی به اقتضای
غیرت ملی در خلع این خائن ملت و وطن ما اهالی آذربایجان متحد القول و هم آواز
خواهند بود. که حیات مملکت را چاره جزء این نیست. آنجمن ایالتی آذربایجان – انصار
تبریز – انجمن حقیقت آذربایجان – حقیقت = اتحاد- مساوات (۶)
چون این انجمن در عرصه های چندی به فعالیت میپرداخت برای خود لوایح و ضوابطی
داشت. یکی از لوایح انجمن حقیقت در شماره ۲۶
روزنامه انجمن تبریز چاپ شده است. در آن لایحه «اِشعار داشته بودند هیئتی که بسمت
نظارت اردو بقراجه داغ میروند مقرر شود وکیل ایلات را موافق قانون نظامنامه انتخاب
نموده و روانه نمایند . » ۷
زنده یاد مهندس کریم طاهر زاده بهزاد مولف کتاب پر ارج قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران از انجمن حقیقت به عنوان کانون آزادی یاد کرده و در مواردی اقدامات آن را می ستاید و می نویسد که .. رشادت های ستارخان وسیله شد که محله امیر خیز در مدت کمی مرکز مجاهدین و رهبران آزادی گردید ... کلیه آزادی خواهان از هر طبقه و از هر صنف در انجمن حقیقت حاضر شده و برای بدست آوردن آزادی و حفظ آن بیش از اولی ابراز فداکاری میکردند و این موضوع از نقطه نظر روانشناسی جالب توجه بود که در میان کلیه رهبران و سر دسته های مشروطه خواهان در انجمن حقیقت امیرخیز وحدت نظر کامل تامین گردید .(8)
8/5/87
تبریز – رضا همراز
منابع و
ماخذ و توضیحات :
۱- قیام آذربایجان و ستارخان، اسمعیل امیر خیزی، نشر
کتابفروشی تهران، تبریز، ۱۳۳۹، چاپ اول ص ۲۹.
۲- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، دکتر مهدی ملکزاده، ج ۵ ، چاپ دوم، زمستان ۱۳۶۳، تهران نشر علمی، ص ۹۵۸.
۳- امیر خیزی، پیشین، صص ۱۰۸-۱۰۹
۴- حرفی از آن هزاران کاندر حکایت آمد، خاطرات حاج محمد تقی
جورابچی به کوشش علی قیصری، چاپ اول متن کامل ۱۳۸۶، تهران نشر تاریخ ایران،–
ص ۱۵۸.
۵- همان ص ۱۴۶
۶- اسناد مشروطیت، خاطرات و اسناد مستشارالدوله صادق، جلد دوم
به کوشش ایرج افشار، چاپ اول ۱۳۶۲ تهران، نشر فردوسی و ایران و اسلام –
صص ۲۳۳-
۲۳۴.
۷- روزنامه انجمن ، ۲۶ ربیع الثانی ۱۳۲۶، تبریز.
8- قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران / مهندس کریم طاهر زاده بهزاد – نشر اقبال ؛ تهران 1363 ، چاپ دوم ، ص 223۸-
10- در بیشتر جاهای بلوای تبریز از انجمن حقیقت به عنوان مرکزی که جناب سردار در آنجا افتخار خدمتگزاری داشته نام برده شده است .
9- یادداشتهای شخصی نویسنده این سطور- کلیه سکنه ی تبریز به بی طمعی و بی نظری ستارخان ایمان داشتند . ستارخان به وعده های مقام و پول دولتی ها لبخند مسخره می زد ؛ ستارخان خیلی مذهبی بود و به حضرت ابوالفضل قسم یاد میکرد و حفظ نوامیس مردم را وجهه ی همت خود قرار داده بود . روزی در انجمن حقیقت می خواستند یکی از زخمی ها را زخم بندی یکنند . مجروح اصرار می کرد که لباس او را نکنند و بگذارنند جان بدهد .تعجب کردند . بالاخره ستارخان نصیحت کرد که موافقت بکند تا زخم او را به بندند . مجروح از روی ناچاری گفت من مرد نیستم و دخترم و میل ندارم لباس از تن بکنم . ستارخان منقلب و چشمانش پر از اشک شده گفت – قیزیم من دیری اولا اولا سن نیه داوایا گئتدون ؟ دختر م من که هنوز زنده هستم تو چرا به جنگ رفتی ؟ ستارخان راست گفت او جدا مثل پدر عائله ها بود . طاهر زاده بهزاد ص 327 . برای این داستان غم انگیز شعرای چندی منجمله سهراب طاهر شاعر بلند آوازه آذربایجان و چندین شاعر دیگر منظومه ها یی سروده اند که بیشتر آنها در بین مردم شهرمان زبانزد است . در این میان شعر محمد دنیز شاعر خوب تبریزی نیز شنیدنی و خالی از لطف نیست . بخوانید و قضاوت کنید .
كونلوم يئنه بير ايز آييرير دويغو تئليندن
ايستير يئني بير صحبت آچا آذر ائليندن
سوز باشلاياراق بير دونه تبريز شهريندن
مشروطه دلاورلرينين بول هنريندن
مشروطهده بير قيز گئينيب جنگ لباسين
قانلا بوياييب اللرينه الوان حناسين
تومروس ساياغي الهام آليب اؤز دياريندان
تا وار نفسي ائتدي دفاع ناموس - عاريندان
كؤلـله دهيرهك، سينه سينه قاني جالاندي
يالنيز يادا باش ايمهيهرهك سرت يارالاندي
ائللر قوچاغين تئز گؤتوروبلر ائوهساري
ملحم قويالار يارهسينه ائتمهيه زاري
هر نه ائتديلر، او قويمادي سويسونلا لباسين
تا ياره سينين اؤستونه قويسونلا داواسين
ستارخان اودم تئز يئتيشيب سويلهدي اوغلوم
آي وجداني پاك قلبي تميز نيتي دوغروم
علت نهدي كي قويموسان ائتسين له طبابت
آيا بو ايشه واردير الينده يئني علت؟
او ائل بالاسي اؤز توتاراق سؤيلهدي سردار
تئز سن بوراني خلوت ائله سنله سؤزوم وار
ستارخان اوحال خلوت ائديب تئز او مكاني
اؤز توتدو اوغول وار نه سؤزون سويله بو آني
اول يارهلي عسگر دئدي ائل اولدوزويام من
اوغلان دئييلم ائل بالاسي ائل قيزي يام من
ستارخان ائشيت جك بو سؤزو بير حالا قالدي
رنگي ساراليب تئز قيزين آدين خبر آلدي
«آدين نه دير آي ائل قوچاغي قلبيمي دلدين
من كي دييرييم اؤلمه ميشم سن نييه گلدين؟
تئللي زري سسلندي وطن عسگرييم من
اوغلان دئييلم تورك قيزي، تئللي زرييم من
تئللي زرينين سردار ائله كي سوروب حالين
چيخدي ائشييه سسلهدي فوراً اؤز عيالين
سسلندي قادين گل بو قيزين باغلا ياراسين
چوخ سعي ائله قويما اؤله بو خالق بالاسين
تا اؤ يئتيشسينجه زري آراميني آلدي
آذر ائليني مين كدهره مين اودا سالدي
جوت گؤزلري اولدوزتك آخيب گول كيمي سولدو
بيرليك سؤزونو خالقا دئييب سونرا اؤلوبدو
ائل آشيغي چال منصوري غملر تزهلندي
آذربالاسي تئللي زري قانه بهلندي
چالخاندي «دنيز» قان دولوسو اولدو بوچوللر
مينلر قوچاغين قاره ساچين هوردو بو ائللر.