ملا اباذر فاتحی
ملا اباذر فاتحی
مجاهدی گمنام از خیل انقلابیون مشروطیت تبریز
رضا همراز
زنده یاد ملا اباذر فاتحی یکی دیگر از گمنامان و مبارزان عرصه های دینی و مجاهدت بود که متاسفانه بسان خیلی از همرزمان خود نام گرامی اش در بوته نسیان و فراموشی جا خوش کرده است . عجبا که از سال تولد و فعالیت ها و به عبارتی از مجاهداتش نیز چیز دهان سوزی در دست نیست . بنا به تحریر و یادداشت های آقای سید ضیاءالدین رضوی نوده دختری صاحب ترجمه ، ایشان در محله امیره قیز ( امیرخیز ) که به نوعی مرکز ثقل انقلاب مشروطه در تبریز بود دیده به هستی گشود و تحصیلات مکتب خانه ای خود را در مدرسه و مقام صاحب الامر گذرانده ؛ سپس به مدرسه علوم دینی تبریز یعنی طالبیه قدم نهاده و به فراگیری علوم اسلامی می پردازد . در حین تحصیل بنا به سفارش و مصلحت پدر و مادر گرامی اش تن به امر خیر ازدواج می دهد که ثمره این امر خیر دو دختر و دو پسر می گردد . متاسفانه یک دختر و یک پسر دیگر ایشان در دوران طفولیت فوت می نمایند و پسر بزرگش محمود و یگانه دخترش بلقیس خانم باقی می مانند .
با روشن شدن نائره انقلاب مشروطیت در تبریز که همزمان با اوج جوانی صاحب ترجمه بود ایشان به جرگه انقلابیون پیوست و در شمار یاران نزدیک دو سردار نامی انقلاب مشروطه یعنی ستارخان سردار ملی و باقر خان سالار ملی در آمد و زمانی که عین الدوله ؛ والی وقت آذربایجان سپاه ماکو و شجاع نظام مرندی تبریز را به محاصره در آوردند از خود رشادتهایی نشان داد که تا سالهای بعد از انقلاب مشروطیت زبانزد محافل و نقل مجالس بود .
نویسنده شهیر تاریخ انقلاب مشروطه و تاریخ هجده ساله آذربایجان ؛ مرحوم سید احمد کسروی تبریزی در باره رشادت ملا اباذر با سپاه ماکو نوشته است : « سپاه ماکو یکی از نامهایی است که در تاریخچه آزادیخواهانه تبریز دارای برجستگی است . پس از استقرار در قصبه آناخاتون ؛ روز آدینه بیستم شهریور برای تبریز یک روز بسیار سخت و پر هیاهویی بود . هنوز یک ساعت از آفتاب نمی رفت که ناگهان غرش توپها برخاسته از هر سو جنگ آغاز شد . سپاه ماکو دو دسته شده ؛ دسته ای از راه گامیشاوان پیش آمده ؛ دسته دیگری رو به سوی پل آجی می داشتند که از آن راه به شهر در آیند . گردان از پل گذشته کاروانسرا و خانه های آنها را سنگر گرفتند و قورخانه خود را از آورده در کاروانسرا جا دادند . شکست بس بیمناک بود و اکر گردان به یک تاخت بیباکانه دیگری برخاستندی به نزدیکی امیرخیز رسیدندی و آن هنگام بودی که ستارخان میان دو آتش فتاده جز گریز چاره ای نیافتی . در این هنگام بسیار سخت است که ملا اباذر که یکی از ملایان مشروطه خواه می بود یک دلیری گردانه رو داده . بدینسان مجاهدان که سنگرها را رها کرده تا باغهای خود را پس کشیدند ؛ این مرد جایی را سنگر گرفته به تنهایی ایستادگی کرد تا زمانی که دسته هایی از شهر به یاری رسیدند و چنین گویند اگر این دلیری ملا اباذر نبودی جلو گردان را چیزی نگرفتی . ستارخان چون دانست مجاهدان پس نشسته و گردان از پل به این سو گذاشته اند دسته هایی را از شهر پی هم به آنجا فرستاد . در آن هنگام که مجاهدان رشته را از دست داده و نو امیدانه به باغها پس کشیده بودند و تنها ملا اباذر در برابر گردان ایستادکی می کرد »
پس از پیروزیهای مجاهدان و شکستن محاصره تبریز ؛ ستارخان این گرد آزادی به خاطر رشادتها و از جان گذشته گیهایی که ملا اباذر در طول سالیان مبارزه به خصوص در جنگهای یازده ماهه تبریز از خود نشان داده بود لقب فاتحی را سزاوار ایشان می دانند. دو فرزند ملا اباذر نیز به هنگام اخذ شناسنامه که هنوز ملا اباذر نیز در قید حیات بود شهرت فاتحی را اخذ و پیشوند اباذر را نیز بدان الحاق می نمایند . مرحوم محمود فاتحی یگانه فرزند ذکور ایشان متولد 1286( 1328 هجری قمر ی ) و به شغل جوراب بافی می پرداخت تا اینکه به علت کهولت سن در سال 1417 قمری دارفانی را در زادگاه خویش وداع گفته و در همین جا رخ در روی خاک می گذارد .
بنا به اظهارات آقای رضوی ، زمانی که مرحوم محمود فاتحی اباذر در قید حیات بودند می گفتند که پدرش سمت قاضی را در قشون ستارخان داشته و در موقع جنگ نیز پیشاپیش سپاه مجاهدین ؛ پرچمی را نیز به دوش می گرفت . همچنین فرزندش نقل می کرد که : « روزی حکم به اعدام فردی می دهد و لحظاتی به اجرای حکم مانده در می یابد که حکمش اشکال داشته و خود شخصاً با اسب به محل اجرای حکم رفته و مانع اجرای حکم می شود . »
گویا به هنگام عزیمت اجباری ستارخان و یاران صدیقش به تهران ایشان نیز در رکاب سردار ملی بود . اما در جریانهای به پیش آمده در واقعه شوم پارک اتابک که منجر به زخمی شدن ستارخان می شود ؛ ایشان نیز به سان خیلی دیگر از مجاهدان از دل و دماغ افتاده و به زادگاه خود مراجعه کرده و در منزل مسکونی خود واقع در خیابان قره آغاج تبریز ، کوچه سادات ( منطش ) گوشه عزلت اختیار می نماید و باقی عمر پر برکت و سراسر مبارزه خود را فارغ از مسائل سیاسی به ترویج دین اسلام می پردازد و پس از سالها مبارزه و ترویج دین مبین ، النهایت وفات یافته و در قبرستان شاوه تبریز با خاک هم آغوش می گردد . متاسفانه مزار غریب وی در هنگام تبدیل قبرستان مذکور به بوستان مانند جمعی دیگر از معارف شهر منجمله اسکندر خان سرخ پوش غفاری ، شاعر مکتب معروف ملانصرالدین و نماینده و خبرنگار ملانصرالدین در تبریز و نیز علی اکبر پاکزاد « حداد تبریزی » شاعر امی معاصر از بین رفته و همچون یادش به دل تاریخ می پیوندد. این شعر چقدر به زبان حال این ملای انقلاب مشروطه نزدیک است :
در روي خاك تربت ما جستجو مكن
در سينه هاي مردم عارف مزار ماست
هنوز هم اهالی و سالخوردگان خیابان قره آغاج و محله منطش تبریز از وی به نیکی یاد کرده و هر کدام حکایت هایی از وی نقل می کنند .
منابع ، ماخذ و توضیحات :
1- تاریخ مشروطه ایران ، احمد کسروی ، تهران 1376 – چاپ هیجدهم ، نشر امیر کبیر – ص 263
2- تقریرات آقای سید ضیاالدین رضوی ، نوده دختری مرحوم ملا اباذر – ایشان تقریرات خود را مستقیماً از مرحومه سکینه خانم ، عروس ملا اباذر و همسر مرحوم محمود فاتحی اباذری شنیده و نسبت به ثبت آنها اقدام نموده اند .
3- آرشیو خانه مشروطه تبریز – با تشکر از آقای شیرزاد ریاست وقت خانه مشروطه تبریز به جهت اجازه استفاده از بعضی اسناد