حسین آقاتبریزی - فشنگچی
حسین آقاتبریزی - فشنگچی
رهبرسوسیال دموکراتهای تبریز
رضا همراز
زنده یاد حسین آقا تبریزی معروف به فشنگچی از مبارزان عرصه قلم و سلاح بود . دوست نزدیک وی مرحوم حاج اسمعیل امیر خیزی راجع به نام و نشان صاحب ترجمه می نویسد : کربلائی حسین آقا فشنگچی قبل از دوره مشروطه مغازه فشنگ و تفنگ فروشی داشت لذا به فشنگچی معروف بود و از آزادی خواهان صدر مشروطیت و فداکاران صمیمی بود . خدمات مشارالیه در انقلاب آذربایجان بحق در خور تمجید است و موسس روزنامه تبریز که چهل و هشت سال قبل تاسیس شده اوست و امروز نام خانوادگی او ( تبریزی ) است و اگر من بخواهم خدمات ویرا در موقع انقلاب بنویسم اقلا باید چند صفحه در آن خصوص بنگارم و مخصوصا کارخانه فشنگ سازی وی که در آن موقع دایر شده بود بسیاری از احتیاجات مجاهدین را رفع می کرد. » طاهر زاده بهزاد نیز که یکی دیگر از دوستان نزدیک حسین آقا می بود در مورد ایام جوانی وی اطلاعات ذیقیمتی ارائه می کند . منجمله می نویسد : « ... در دوران انقلاب مشروطه در تبریز در راسته بازار دکان صرافی داشته و چون در آن ایام بعضی از صرافان اسلحه کمری و فشنگ هم خرید و فروش می کردند باین جهت حسین آقا تبریزی مثل مرحوم اسد آقا فشنگچی بنام فشنگچی معروف شد . »اگر چه خدمات فرهنگی ایشان اظهرمن الشمس است که متاسفانه مقاله مستقلی دال بر خدمات این مرد فرهنگی و احیانا کج اندیشی وی تاکنون به نظر راقم این سطور نرسیده است، اما نوشتن این چند سطر و طرح چند مورد تاریخی نیز شاید خالی از لطف نباشد اگر چه مطمئنا به مذاق خیلی ها خوش آیند نخواهد بود !
مرحوم حسین آقا تبریزی به سال 1259 شمسی در همین کلان شهرتبریز از پدر – مادری متعهد دیده به هستی گشود و ایام طفولیت و جوانی خود را نیز در همین شهر سپری نمود . در مدارس آن روزی مشغول تحصیل ؛ تهذیب و تدریس بود که به مشکلات عدیده ی پی برد و با جان و دل به اتفاق سایر همفکران خود می کوشید تا موانع و مشکلات موجودی را که سد راه ادامه تحصیل بودند ازمیان بردارند . ایشان تازه به جوانی قدم گذاشته بودند که نایره انقلاب مشروطیت بلند شده و حسین آقا تبریزی نیز به همراه سایر دوستان قدم در این راه پر فراز و نشیب می گذارند . در مورد خدمات مشارالیه به انقلاب مشروطیت مرحومین طاهرزاده بهزاد ، سید احمد کسروی ، حاج اسمعیل امیر خیزی و سایرین در نوشتجات خود کم و بیش اشاره هایی دارند . ایشان هر کجا که صدا یا سراغی از آزادی می شنید و می دید مشتاقانه در آنجا حضور می یافت . مثلا انجمن حقیقت تبریز یکی از انجمنهای مهم و ناشناخته انقلاب مشروطیت بود که در تبریز برپا گردیده بود. این انجمن در شهر کهنسال تبریز مابین سامان میدانی و امیرهقیز به همت اشخاص ذیل تاسیس و به فعالیت پرداخته بود:حاج میرزا علی اکبر مجاهد؛میر آقا حسینی؛کربلائی حسین آقا فشنگچی؛میرزا محموداسکویی؛مشهدی میرزا علی؛حاج اسمعیل امیر خیزی و …
بنا به تقریرات مرحوم امیرخیزی که خود از اعضا و موسسین انجمن حقیقت بود « بلاخره ] انجمن حقیقت[ مرکز عملیات ستارخان و سایر مجاهدین گردید و ستارخان نیز عضویت افتخاری این انجمن را داشت که به معرفی مرحوم میر آقا حسینی و این بنده به عضویت پذیرفته شده بود.» همچنین وی از اعضای مرکز غیبی تبریز نیز بود . حتی مورخ بنامی چون حسین طاهر زاده بهزاد به تشویق و ترغیب مرحوم تبریزی وارد مرکز غیبی گردیده بود . مرحوم طاهر زاده بهزاد تا به نام شادروان حسین آقا تبریزی می رسد ، می نویسد : « نگارنده { طاهر زاده بهزاد } مامور بودم که از بصیرالسلطنه حواله گندم بگبرم . مالک خواست مرا تطمیع کند و سیصد تومان در دستمالی گذاشته و پیش من فرستاده من نگرفتم . فردای آن روز علی مسیو مرا خواسته و از من قدردانی کرد و معلوم شد که در همان شب حسین آقا فشنگچی از جریان آن مستحضر شده و موضوع را با علی مسیو در میان گذاشته است .» از این نکته مستفاد می گردد که ایشان چنانکه مذکور گردید از اعضای مرکز غیبی بود و با شخص علی مسیو ارتباط داشته و از کارهای پنهانی آنان بی اطلاع نبوده و گه گاهی راپرتهای لازم را به ایشان ارسال می نمود .چنانکه بعد از ماهها تلاش و دادن صدها شهید ؛ معلول و خانه خرابیها آرمانهای مقدس مشروطه چیان به بار می نشیند. اما چه سود که دشمنان آزادی یارای دیدن این چنین صحنه های دل انگیز و روزهای خرم را نداشتند لذا انقلاب مشروطیت را نیز از مسیر خود منحرف و ایشان نیز بسان خیلی ها ظاهرا انزوا اختیار می کنند . زیرا وی در خود مشروطه آسیب های جدی را به چشم جان دیده بود . بعد از ماجرای خونین و جانسوز عاشورای 1330 هجری که منجر به شهادت هشت تن از فداکاران و احرار آذربایجان گردید ، خانه و کاشانه ی عده ای از مجاهدین نیز دست خوش غارت و چپاول گردید . منجمله ستارخان ، باقر خان ، حسین آقا فشنگچی و چند تن دیگر . حتی چندین بار کارخانه اسلحه سازی وی دچار خسارت های فراوان گردیده بود . در این راستا مرحوم امیر خیزی می نویسد : در آن روزها که سپاهیان روس در شهر بنای بی اعتدالی گذاشتند و هر روز به نوعی اسباب مزاحمت فراهم می آوردند و در بین مردم گفته می شد که روسها می خواهند تمام آزادی خواهان را اعم از سردار و سالار دستگیر کنند و به گوش ستارخان نیز رسیده بود که سپاهیان روس در باره وی هم خیال سوئی دارند . روزی که آفتاب تازه سر زده بود در حیاط اندرونی سردار با حضور خود سردار و چند تن دیگر نشسته ، مشغول مذاکره بودیم ، آقای اسمعیل یکانی نیز در آنجا حضور داشت که بناگاه صدای مهیبی برخاست . چنانکه گفتی ده توپرا یک مرتبه آتش کردند . من که تکیه به دیوارکرده بودم لرزه دیوار را احساس کردم و دود غلیظی تمام فضا را فرا گرفت و همه یقین کردیم که سپاهیان روس آمده می خواهند با دینامیت عمارت را خراب کرده و سردار را دستگیر کنند ، سردار نیزهمین خیال را کرد ؛ بنده سخت متوحش شدم و شاید دیگران نیز مثل من بودند . ولی سردار بدون آنکه خم بابروی خود بیاورد گفت سعید ( پیشخدمت سردار ) تفنگ مرا بیاور « ازدان آز اولر – چوخدان چوخ » یعنی از کم ، کم کشته می شود و از بسیار ؛ بسیار . چند دقیقه ای به سکوت گذشت که خبر آوردند کارخانه فشنگ سازی کربلائی حسین آقا فشنگچی که در نزدیکی منزل سردار بود آتش گرفته است و این صدا ، صدای انفجار انبار باروت بوده است ( من همان ساعت به کارخانه رفتم ، دیدن مجروحین مخصوصا آقا قلی که یکی از جوانان آزادی خواه و تمام پوست بدنش سوخته شده بود فوق العاده مایه تاثرم گردید . پس از چند ساعتی فوت کرد ) اما دیری نمی پاید که قیام خیابانی رخ می دهد . این بار نیز ایشان با دل قرص به این دولت مستعجل می پیوندد . اما چه سود که از این قیام شش ماهه نیز چیزدهان سوزی عاید نمی گردد .حتی اسنادی دال بر پشت کردن وی به این حرکت آزادیخواهانه ارائه گردیده . یعنی به عبارتی کربلایی حسین آقا فشنگچی که یاور خیابانی مظلوم بود بعد از اندک مدتی به وی پشت می کند و او را در راه مبارزه نه تنها ، تنها می گذارد بلکه نقشه شوم براندازی را نیز به اتفاق چند تن دیگر می کشند !ایشان که از این حرکت مایوس می شود ،ظاهرا سکوت اختیار کرده ، چهار پنج سالی به این منوال می گذرد . تا اینکه بحث تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی پیش می آید . عده ای در مقابل این تغییر سرسختانه می ایستند . مانند مرحومین مصدق ؛ سید حسن مدرس ؛ سید حسن تقی زاده و ... اما در این کش و قوس اینها موفق نمی شوند و بلاخره سلسله ترک تبار قاجار مجبور می شود بساط خویش را برچیند و دودمان پهلوی جایگزین آنها می گردنند . در این اثنا مرحوم حسین آقا تبریزی با کمال تاسف رول مثبتی بازی نمی کند و از خود خاطره ای تلخ به یادگار می گزارد ! راجع به این موضوع فرازهایی از خاطرات ممدوح شوکت بیگ سفیر وقت دولت ترکیه در ایران خواندنی است . « موافقان رضا خان به نطق های مخالفان جواب می دهند . آنان از تشکیل چنین کمیسیونی در زمان محمد علی شاه که باعث به توپ بستن مجلس شد ، سخن به میان می آورند . کسانی که در موافقت با تغییر به ایراد نطق پرداختند عبارت بودند از شیخ جلال ، سید یعقوب ، یاسایی ، داور و شماری دیگر از وکلا . در این اثنا در تبریز تشکلی به نام جمعیت جهاد ملی اعلام موجودیت می کند . جمعیت مزبور تعدادی نماینده به تهران می فرستند . بعضی از این افراد از فعالان و مجاهدان انقلاب ایران بودند . این افراد در عین حال از اوباش و الواط شهر بودند . حسین فشنگچی نامی رئیس این گروه بود . این حسین فشنگچی زمانی از همکاران و هم رزمان ستارخان بوده است . نام اصلی «جمعیت کمیسیون مختلط جهاد ملیه آذربایجان » بوده است . حسین فشنگچی در دوره مشروطیت از اعضای انجمن آذربایجان نیز بود . افراد حسین فشنگچی در آن روز ( روز رای گیری ) به مجلس می روند و مبعوثان را تهدید می نمایند. یک بار دیگر این افراد مبعوثان را به جایی که من نامش را نمی دانم دعوت و جلب می نمایند و آنان را تهدید می نمایند ... » لبیک گفتن در آن عصر به رضا شاه پهلوی گریبان خیلی ها را گرفته بود . حتی شاعر مردمی آذربایجان میرزا علی معجز شبستری را نیز . چرا که این شاعر والامقام در مدحی از اقدامات عمرانی آن روزی رضا شاه استقبال نمود !
دیده تر ؛ دل مضطرب از بیم بدکردارها
صبح می کردیم شبها را به آه و زارها
روزها در خانه پنهان می شدیم از ترس دزد
لخت می کردند ما را در سر بازارها
ناگهان سردار اعظم را خدا مبعوث کرد
دیوها از سطوتش پنهان شدند در غارها
تیغ سردار سپه چون از غلاف آمد برون
بر زمین افتاد تک تک کله ی طرارها
گوسفندان میچرد با گرگها در یک چمن
حمد لله کند ه شد دندان مردم خوارها
معجزا بر خیز رو تهران برای تهنیت
وین دو مصرع را بگو در باره ی او بارها
تا فلک در گردش است نام نکویت زنده باد
عز تو اقبال تو ای پهلوی پاینده باد .
در این راستا حسین آقا تبریزی نیز از این غافله عقب نماند ! جمعیت های چندی که به ضدیت بر سلسله قاجار قارچ گونه هر روز سراز زمین برمی آوردند از معدود افراد بوقلمون صفتی بودند . رضا شاه که از سایر بلاد جواب آن چنانی بر علیه قاجاریه کسب نمی کند باز متوسل به آذربایجان می گردد ! « تلگراف هایی از آذربایجان به نام جمعیت نهضت ملی آذربایجان بر ضد سلسله قاجار به تهران ارسال می شود .این تلگراف ها و جمعیت در واقع کار محمد حسین خان بود . از تبریز هیاتی نیز به تهران فرستاده می شود . این هیات مبعوثان مجلس را تهدید می کنند و حتی جلوی مجلس شخصی را به اشتباه می کشند . اما روزنامه ها در این خصوص چیزی نمی نویسند . آنها قرار بود یکی از اشخاص مخالف جمهوری را بکشند . لیکن فرد دیگری را که به آن شخص شباهت داشته می کشند . رئیس هیات مزبور را حسین فشنگچی یکی از مجاهدان مشروطه بر عهده داشته است . » پس از این ماجراها ایشان از عمل کردهای خود خادم می شوند و چون جایگاه از دست رفته خود را به چشم دل می بیند ، این مرتبه حسین آقا کم کم به کارهای فرهنگی روی می آورد ، یا آنها را پر رنگ تر می کند . در روزنامه های آن عهد قلم می زند . اما ایشان در سال 1329 موفق به اخذ کسب امتیاز روزنامه ای با نام شهر سرفراز خود یعنی تبریز می شوند . تیراژ این روزنامه در ابتدا یک هزار نسخه بود که بعدها تقریبا روز به روز به تیراژ آن افزوده می شد .
استاد محمد علی فرزانه نیز از حسین آقا فسنگچی خاطرات تلخ و شیرین چندی داشت . وی در لابلای خاطرات خود می نویسد : ]حسین آقا فشنگچی [ مدتی در زندان قصر بوده و بسیار آدم بلند پروازی بود . بر این باور بود که در کودتای رضا شاه شرکت داشته ، ولی مقامی بدست نیاورده . از این رو در صحبت هایش چند بار این جمله را تکرار کرده بود : « همانطور که خودم آوردمش ، همانطور نیز خودم می برمش » به این ترتیب گزارش یه قصر قاجار می افتد و در همان زندان قهوه خانه را در دست گرفته بود . بعد از پایان زندان به تبریز آمده روزنامه اش را علم کرده بود ... او عموماً شخصیت پیچیده ای داشت » ناگفته نماند که از جسارت های او نیز سخن ها گفته اند . مثلا « روزی شاه بختی ، استاندار نظامی گفته بود : می خواهد اعضای هیئت تحریریه تبریز را از نزدیک ببیند . حسین ] آقا[ فشنگچی از معرفی آنها طفره می رود و شاه بختی با پرخاش می گوید : اعضای هیئت تحریریه تو اینجا نیستند ، آنها در باکو هستند »
مرحوم کربلایی حسین آقا فشنگچی تبریزی ، پس از یک عمر پر فراز و نشیب و پرماجرا ، عاقبت در چهارم خرداد ماه 1343 در زادگاه خود وفات نموده و با جلال و احترام خاصی در مقام سید حمزه تبریز که در آن زمان مدفن بزرگان و نام آوران عصر بود آرام می یابد . بدون اینکه خاطره ای از آن سالها به قلم آورد! هنوز پس از پنجاه سال از فوت این مردمقاله مستقلی در مورد اقداماتش « چه خوب ، چه بد »نوشته نشده و مزارش همچنان بوی غربت می دهد !
منابع ، توضیحات و ماخذ :
1- موزه خانه مشروطه تبریز . ملاحظه برگ صدور موافقت نشر روزنامه تبریز
2- دیدار ؛ رویت و عکس برداری از مزار مرحوم تبریزی در مقام سید حمزه تبریز 08/01/92
3- جنبش آزادیستان – شیخ محمد خیابانی ، عبدالحسین ناهیدی آذر ، نشر اختر – تبریز ، تابستان 1379
4- خاطرات تهران / یادداشت های سفیر ترکیه از ماجرای تغییر سلطنت . آبان – بهمن 1304 /ممدوح شوکت بیگ ، ترجمه حسن اسدی ، چاپ اول 1390 ، تهران - نشر پردیس دانش و شیرازه
5- قیام آذربایجان و ستارخان / اسمعیل امیر خیزی / ناشر : کتاب فروشی تهران ، تبریز بازار شیشه گرخانه ، خرداد ماه 1339
6- قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت / کریم طاهر زاده بهزاد / نشر اقبال ، تهران 1362
7- بلوای تبریز / حاج محمد باقر ویجویه / به کوشش رضا همراز ، چاپ اول 1389 ، تبریز ، نشر یاران
8- شبسترلی میرزه علی معجز و ادبی ارثی / رضا همراز / فصلنامه Kultur شماره 3 نوامبر 2012
9- آذربایجان در گذرگاه تاریخ ، دکتر حسین یحیایی ، کتاب ارزان 2006 / سوئد 1385 /
10- شاعر معاصر ، استاد زنده نام حمید سید نقوی « حامد تبریزی » در منظومه ی تاریخی و زیبای خود با عنوان کونول دردی از حسین آقای مرحوم به نیکی یاد کرده و در یکی از بندهای اشعارش دررمورد صاحب ترجمه چنین می سراید :
دوه چی لی لر بئلی کولونگی
بیر مستبددون ائوین ییخمادی
حسین آقا نی گئچندن سونرا
دوچی دن بیر ایگید چیخمادی.
مرحوم حامد سپس در توضیح بند ارائه شده این توضیح را نیز اضافه می نماید : کربلائی حسین آقا فشنگچی تبریزی – بویوک مشروطه چی و مجاهد . بو کیشی تبریز دعواسیندا چوخ چالیشیب و روسلار تبریزه مسلط اولاندان سونرا اول نفر ایمیش کی سامان میدانیندا روسلار ایلن ساواشیب و عثمانلی شهبندرینه پناهنده اولوب . رضا خان شاه اولاندان سونرا دوققوز ایل قصر زندانیندا دوستاق اولوبدور . بو کیشی دوه چی لی ایدی . / کونول دردی –حمید سید نقوی « حامد تبریزی » ، چاپ اول مهر ماه 1361 ، تهران نشر کتابخانه بهجت.
11-میرزاعلی معجز شبستری شاعر آزاده آذربایجان در جایی دیگر نیز در نکوهش رضاشاه بر عکس اشعارتقدیمی در سطور بالا اشعار زیر را سروده بود:
پهلوی زاده چیخیب تخته دئیرلر دییه سن
او قویوب باشینا تاج قجری من نئیلیم
گوزو، قـاشی، بدنی، هر یئری بنزیر شاهه
آزمیش مدرکی یوخموش هنری من نئیلیم
یقین ایرانلی لارین بختی گتیرمیش آبالام
وارمیش مال داوارا چوخ ضرری من نئیلیم
منــی شـاه ائتسه لر البته قبول ائیلهمــهرم
او آلیر دالینا بو بارلری من نئیلیم .
12-آن مرحوم اهل مطالعه و کتاب بود . منقول است که ایشان کتابخانه ای مفصل داشتند که 322 جلد از کتب چاپی توسط فرزند برومندش مرحوم سرهنگ تبریزی در سال 1355 به کتابخانه ملّی تبریز اهداء گردیده است . بنگرید به : نشریه کتابخانه ملی تبریز ، شماره پانزدهم ، آبان ماه 2535